برای انسانهای بزرگ بنبستی وجود ندارد، چون بر این باورند که: یا راهی خواهم یافت یا راهی را خواهم ساخت.
سیلی ثانیه بر ساعت دیوار نشست / ساعت از شرم درون عقربه هایش بشکست / خانه ویران و زمان گنگ شد از حادثه ای، / کز وقوعش دل من با سر زلفت پیوست
خوشتر آن باشد که سر دلبران / گفته آید در حدیث دیگران
به آرامی آغاز به مردن میکنی / اگر برده عادت خود شوی / اگر همیشه از یک راه تکراری بروی / اگر روز مرگی را تغییر ندهی / اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی / یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی
زندگی، گرمی دل های به هم پیوسته ست / تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست
چون قلم اندر نوشتن میشتافت / چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت